ز دو ديده خون فشانم، ز غمت شب جدايي
چه كنم؟ كه هست اينها گل خيرآشنايي
همه شب نهادهام سر، چوسگان، بر آستانت
كه رقيب در نيايد به بهانهي گدايي
مژهها و چشم يارم به نظرچنان نمايد
كه ميان سنبلستان چرد آهوي ختايي
در گلستان چشمم ز چه روهميشه باز است؟
به اميد آنكه شايد تو به چشم من درآيي
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
كه شنيدهام ز گلها همه بوي بيوفايي
به كدام مذهب اين به كدام ملت است اين؟
كه كشند عاشقي را، كه توعاشقم چرايي؟
به طواف كعبه رفتم به حرم رهم ندادند
كه برون در چه كردي؟ كه درون خانه آيي؟
به قمار خانه رفتم، همه پاكباز ديدم
چو به صومعه رسيدم همه زاهدريايي
در دير ميزدم من، كه يكي زدر در آمد
كه : درآ، درآ، عراقي، كه توهم از آن مايي
:: موضوعات مرتبط:
شعر عاشقانه ,
مطالب جدید ,
,
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3